دلبستگی مادر و کودک
*اهمیت دلبستگی و وابستگی مادر و کودک در سه سال اول زندگی.
* ارزیابی مشکلات رفتاری تغذیه ای
* بهداشت روانی افراد در سالهای اول زندگی به خصوص در سه سال اول پی ریزی می شود.
در سالهای اخیر بحث "دلبستگی مادر و کودک " attachment در این رابطه اهمیت زیادی پیدا کرده است .
این احساس را یک رابطه دو جانبه بین کودک و مادر می دانند، به این شکل که کودک سیگنال می دهد و مادر پاسخ می گوید .
مفهوم وابستگی (Bonding):
وابستگی به احساس مادر نسبت به فرزندش به برقراری تماس پوست برهنه مادر با نوزاد در ساعات اولیه بعد از زایمان موجب تسریع روند وابستگی می شود
کودک نیاز به امنیت دارد .
به کسی احتیاج دارد که نیازهای جسمی و عاطفی اش را پاسخگو باشد و به هنگام خطر از او حمایت کند .
در غیراین صورت از رشد کافی بهره مند نخواهد شد .
امنیت در " دلبستگی مادر و کودک " به اندازه خوردن و خوابیدن برای کودک اهمیت دارد .
"دلبستگی مادر و کودک " دو عملکرد function اصلی دارد:
1 – وقتی کودک از نظر جسمی یا عاطفی ناراحت است ، مادر با پاسخ خود هیجانات او را تنظیم می کند .
مثلا هربارکه کودکی آسیب دیده و گریه می کند ، مادرش می تواند اورا نوازش کند ، یا بی توجه بماند ، یا او را دعوا کند و یا صبر کند که بلندتر گریه کند تا عکس العمل نشان دهد .
علاوه بر این ها می تواند هر بار که کودک آسیب دیده و گریه می کند رفتاری متفاوت داشته باشد .
هرکدام از این عکس العملها ، زیر بنای شکل گیری این دلبستگی و در نتیجه ، شکل گیری شخصیت کودک در آینده خواهد بود .
2 - حس و نیروی اکتشاف کودک را تقویت می کند .
اگر " دلبستگی مادر و کودک " امن باشد ،
کودک حتی قبل از راه رفتن از مادرش جدا می شود وبه صورت سینه خیز یا چهار دست و پا از او فاصله می گیرد و پس از کسب تجربه به سوی او برمی گردد .
به این ترتیب یک محیط مناسب برای یادگیری فراهم می شود .
ولی اگر این رابطه امن نباشد ،
کودک هیچوقت از مادرش جدا نمی شود و فرصت یادگیری را از دست می دهد.
زمان شکل گیری " دلبستگی مادر و کودک " از تولد تا سه سالگی است .
در این 3 سال،کودک بیشترین میزان یادگیری را در طول عمر خود دارد .
در این مدت سیناپس های زیادی به وجود می آید و شکل می گیرد و به صورت فعال در می آید وچنانچه از آنها استفاده نشود از بین می روند .
شکل گیری " دلبستگی مادر و کودک ":
1- از تولد تا 3-2 هفتگی نیاز به آرام شدن دارد برای او فرقی ندارد که چه کسی این کار را انجام می دهد.
2-از 12 -8 هفتگی تا 6 ماهگی به تدریج توجهش به طرف کسی معطوف می شود که بیشترین مراقبت را از او می کند .
و هنگام گریه کردن بیشتر به او می چسبد. برایش فرقی ندارد که وی مادر یا جایگزین مادرباشد
حدودا از 6 ماهگی ثبات شیء را یاد می گیرد، یعنی اگر چیزی از جلوی چشمش دور شود می فهمد که باز هم وجود دارد
3- از 8 ماهگی اضطراب از بیگانه (جدایی) پیدا می کند.
موقعی که مادر از جلوی چشمش دور می شود ویا به هنگام جدا شدن از بغل او گریه می کند .
و حتی زمانی که بغل مادر است ، از افراد غریبه مخصوصا کسانی که ظاهری متفاوت دارند می ترسد .
4-از 30 – 12 ماهگی یاد می گیرد که با دیگر افراد فامیل یا آشنا به جز مادر یا جایگزین آن نیز خو بگیرد
منظور از این رابطه ، برقراری ارتباط با بزرگسالان است نه با کودکان ، هر چند که به آنها بخندد .
از 12 ماهگی می توان این سیستم را مورد ارزیابی قرار داد . در این ارزیابی مادر و کودک هر دو باید مورد توجه قرارگیرند .
کودک وقتی گریه می کند ،تصویر خاصی از رفتار مادر در ذهن خود دارد .
مثلا اگر هر بار که نیازی دارد یا آسیبی دیده است وگریه می کند ،مادر به اندازه کافی به او توجه کند، یاد می گیرد که هیجاناتش ر ابه او نشان دهد و دلبستگی امنی بین آنها برقرار می شود.
این کودکان راحت تر از مادر جدا می شوند و به مهد کودک و مدرسه می روند، آنها در عین حال که اعتماد بنفس خوبی دارند ، به دیگران نیز اعتماد می کنند، و نسبت به آنها شک و بدبینی ندارند .
این بچه ها گرچه ممکن است خیلی باهوش نباشند ولی به علت داشتن احساس امنیت و آرامش ، ازتمرکز خوبی برخوردارند
و از نظر تحصیلی موفق ترازسایر کودکان با هوش همسان هستند.
ضمنا کودکانی که دارای دلبستگی امن هستند در بزرگسالی رابطه عشقی خود را با اعتماد متقابل ایجاد می کنند .
در مقابل این بچه ها، کودکانی که از این امنیت برخوردار نیستند ، تمرکز کافی ندارند ، زیرا همیشه گوش بزنگ هستند که کسی به آنها آسیبی نرساند، در نتیجه نمی توانند از هوش خود کاملا استفاده کنند.
اگر مادر به هنگام نیاز کودک به او توجه نکند،کودک به این نتیجه می رسد که کسی به داد او نمی رسد و کم کم در ذهنش چنین شکل می گیرد که در زندگی نمی تواند به کسی اعتماد کندو یاد می گیرد که هیجاناتش ر ابه مادر و دیگران نشان ندهد.
این مسأله به صورت ناخود آگاه درمی آید وزیر بنای رفتار او در بزرگسالی می گردد.
حالت دیگر وقتی است که کودک به توجه و همدردی مادر نیاز دارد، ولی مادر به جای آن که به او آرامش بدهد، او را دعوا می کند یا سعی می کند حواسش را پرت کند، این کار موجب می شود که کودک فکر کند فرد بی ارزشی است که مورد توجه مادر قرار نمی گیرد.
کودکانی که مادرانشان عکس العملهای مختلفی در مقابل یک رفتار مثل گریه به هنگام نیاز ویا درد و بیماری از خود نشان می دهند،هیجان بیشتری دارند . اگر مادر او را ترک کند خیلی گریه می کند و اگر باز گردد نیز به گریه خود ادامه می دهد .
این افراد در بزرگسالی شخصیت قربانی به خود می گیرند و در صورت بروز مشکلات، خودزنی می کنند.
بدترین نوع رفتار مربوط به والدینی است که خود دچار مشکلات رفتاری هستند، مخصوصا کسانی که در کودکی مورد آزار و به ویژه آزار جنسی قرار گرفته اند. یا کسانی که از نظر اجتماعی ، های ریسک هستند (مانند معتادان )
گاه این مشکل به صورت یک بیماری در می آید وروی رفتارشان نسبت به کودک اثر عمیقی می گذارد. این گونه مواقع کودک گیج و سرگردان می شود ،زیرا به طور طبیعی ، به هنگام بروز مشکل و خطر می خواهد به مادر پناه ببرد ، ولی از طرفی می داند که با پناه بردن، مورد آزار قرار می گیرد.
این احساس دو گانه و شک بین رفتن به سوی مادر و نرفتن او را سر گردان می کند .
خیره ماندن ( بیش از 30 ثانیه )در این کودکان قابل تأمل است
این گونه مادرها یا شخصیت ترساننده دارند و یا می ترسند .چنانچه در مواقع بروز خطر برای کودک و یا گریه او ، به جای اقدام مناسب ، گریه می کنند ،زیرا به یاد کودکی خود می افتند.
متاسفانه در این رفتارهای بیمار گونه اگر مداخله نشود ، مشکلات رفتاری از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد.
بچه هایی که مشکلات فیزیکی دارند ویا بد خواب و بد خوراک هستند ،به دلیل خسته کردن مادر، روی ایجاد یک دلبستگی امن ، اثر منفی می گذارند.
اگر مادر فرد صبوری باشد و در آرام کردن کودک تحمل بیشتری نشان دهد این دلبستگی امن تر می شود و کودک می تواند از حداکثر ظرفیت جسمی و ذهنی خود استفاده کند .
اغلب کودکان تا 6 ماهگی در صورت نیاز گریه می کنند و صرفا به این دلیل که لوس می شوند نباید به آنها بی توجه بوده و در حال گریه رهایشان کرد.
آدرس تلگرام من:
کپی برداری با ذکر منبع بلامانع می باشد.